سه نکته بگم و برم:
اول در مورد داستان «اکسولوتی» که دیروز گذاشتم اینجا. این داستان از مجموعهی «آگراندیسمان و داستانهای دیگر» کرتاثاره که چندماهیه تو همون سولاخی که گفتم گیر کرده، بیرون نمیاد. هر چی داستان تو این سالها از استاد ترجمه و چاپ شده توش هست به اضافهی چندتای دیگه که تا حالا چاپ نشده. البته اون چاپشدههارو هم شما اگه از من میشنوین و اونارو خوندین میتونین نخونده در نظر بگیرین. روزای آخر که ترجمهی کتاب داشت تموم میشد فکر کردم یه نگاهی به این ترجمههای قبلی بندازم. غیر از داستان «طاقباز در شب» ترجمهی عبدالله کوثری، بقیه واقعا ریدمون بود، چیزایی دیدم مخصوصا تو داستان فکر کنم اسمش بود نامهی زنی جوان از پاریس که فقط مونده بودم اون بهاصطلاح مترجمها اینارو از کجا آوردن. ریدم به هر چی مترجم این طوری. این داستان آخریرو که گفتم حتما نخونده در نظر بگیرین، چون پایانشو مترجم معلوم نیست از کدوم سولاخی درآورده، اصلا داستان این طوری تموم نمیشه. پس اگه اونجا دانشجوی مترجمیای هست که داره فکر میکنه واسه کار آخر ترمش چی کار کنه و کونگشاد هم نیست و نمیخواد کپ بزنه به اصطلاح، بره این داستانارو جمع کنه، مطابقت بده و چهرهی پلید این مترجمنماهارو فاش کنه! بعدا که کتابمون از تو اون سولاخ دراومد و به زیور طبع آراسته شد (دیگه چاپ شدن کتاب هامون این قدر به یک اتفاق و رخداد عظیم شبیه شده که فعل تخمی «به زیور طبع آراسته شدن» دیگه اصلا غلو و مبالغه نیست)، انشاالله تعالی، تعریف میکنم که این مجموعه داستان چه شاهکاریه.
نکتهی دوم این که این چه خبریه امروز هفتان از پندار گذاشته در مورد رمان ناباکف که اسم درستش هست «نسخهی اصل لورا». اینو که بیبیسی اواسط اردیبهشت گذاشته بود. کفگیر خورده بود ته دیگ؟ آره؟ اینم خبر بیبیسی انگلیسی دربارهی این کتاب منتشرنشدهی استاد. فقط عکس استادو تو این خبر ببینین، الحق که قیافه ته لولیتابازای دنیاست!
و اما نکتهی سوم: چیه؟ اونجا تو ایران مسابقهی خایهمالیه یا وقاحت که ما خبر نداشتیم؟ تو نمایشگاه مطبوعات خبرگزاری مهر به محمود احمدینژاد تندیس مهر داده. واسه چی؟ واسه این: «به خاطر توجه ویژه به خبرنگاران و رسانهها». بعد جملهی گهربار آقارو که کرامت فرمودن که «خبرگزاریها تغذیهکنندهی اصلی رسانهها هستند»!!!! بابا، تو دیگه کی هستی!! حالا نمیشد مسئولای این خبرگزاری حداقل در خفا خایهمالی کنن و به خاطر این همه روزنامهنگار بیکارشده در ملا عام همچین گهی نخورن؟؟ چه قدر ریا و وقاحت آخه؟ نمیدونم خایهمالای دنیا صنفی، اتحادیه ای، سندیکایی یا حداقل جشنوارهای چیزی دارن یا نه، ولی اگه دارن باید جایزهی اصلیرو بدن به خبرگزاری مهر، واقعا حقشونه، زحمت کشیدن. فقط عکسو ببینین، این همه پشم و چرک و بوی گند عرق تو یه عکس نوبره.
آخرش این که قسمت هشتم «داستان چشم»رو فردا میتونین بخونین. ما رفتیم، یاهو
اول در مورد داستان «اکسولوتی» که دیروز گذاشتم اینجا. این داستان از مجموعهی «آگراندیسمان و داستانهای دیگر» کرتاثاره که چندماهیه تو همون سولاخی که گفتم گیر کرده، بیرون نمیاد. هر چی داستان تو این سالها از استاد ترجمه و چاپ شده توش هست به اضافهی چندتای دیگه که تا حالا چاپ نشده. البته اون چاپشدههارو هم شما اگه از من میشنوین و اونارو خوندین میتونین نخونده در نظر بگیرین. روزای آخر که ترجمهی کتاب داشت تموم میشد فکر کردم یه نگاهی به این ترجمههای قبلی بندازم. غیر از داستان «طاقباز در شب» ترجمهی عبدالله کوثری، بقیه واقعا ریدمون بود، چیزایی دیدم مخصوصا تو داستان فکر کنم اسمش بود نامهی زنی جوان از پاریس که فقط مونده بودم اون بهاصطلاح مترجمها اینارو از کجا آوردن. ریدم به هر چی مترجم این طوری. این داستان آخریرو که گفتم حتما نخونده در نظر بگیرین، چون پایانشو مترجم معلوم نیست از کدوم سولاخی درآورده، اصلا داستان این طوری تموم نمیشه. پس اگه اونجا دانشجوی مترجمیای هست که داره فکر میکنه واسه کار آخر ترمش چی کار کنه و کونگشاد هم نیست و نمیخواد کپ بزنه به اصطلاح، بره این داستانارو جمع کنه، مطابقت بده و چهرهی پلید این مترجمنماهارو فاش کنه! بعدا که کتابمون از تو اون سولاخ دراومد و به زیور طبع آراسته شد (دیگه چاپ شدن کتاب هامون این قدر به یک اتفاق و رخداد عظیم شبیه شده که فعل تخمی «به زیور طبع آراسته شدن» دیگه اصلا غلو و مبالغه نیست)، انشاالله تعالی، تعریف میکنم که این مجموعه داستان چه شاهکاریه.
نکتهی دوم این که این چه خبریه امروز هفتان از پندار گذاشته در مورد رمان ناباکف که اسم درستش هست «نسخهی اصل لورا». اینو که بیبیسی اواسط اردیبهشت گذاشته بود. کفگیر خورده بود ته دیگ؟ آره؟ اینم خبر بیبیسی انگلیسی دربارهی این کتاب منتشرنشدهی استاد. فقط عکس استادو تو این خبر ببینین، الحق که قیافه ته لولیتابازای دنیاست!
و اما نکتهی سوم: چیه؟ اونجا تو ایران مسابقهی خایهمالیه یا وقاحت که ما خبر نداشتیم؟ تو نمایشگاه مطبوعات خبرگزاری مهر به محمود احمدینژاد تندیس مهر داده. واسه چی؟ واسه این: «به خاطر توجه ویژه به خبرنگاران و رسانهها». بعد جملهی گهربار آقارو که کرامت فرمودن که «خبرگزاریها تغذیهکنندهی اصلی رسانهها هستند»!!!! بابا، تو دیگه کی هستی!! حالا نمیشد مسئولای این خبرگزاری حداقل در خفا خایهمالی کنن و به خاطر این همه روزنامهنگار بیکارشده در ملا عام همچین گهی نخورن؟؟ چه قدر ریا و وقاحت آخه؟ نمیدونم خایهمالای دنیا صنفی، اتحادیه ای، سندیکایی یا حداقل جشنوارهای چیزی دارن یا نه، ولی اگه دارن باید جایزهی اصلیرو بدن به خبرگزاری مهر، واقعا حقشونه، زحمت کشیدن. فقط عکسو ببینین، این همه پشم و چرک و بوی گند عرق تو یه عکس نوبره.
آخرش این که قسمت هشتم «داستان چشم»رو فردا میتونین بخونین. ما رفتیم، یاهو
1 comment:
استاد حالا چرا اين قدر عصباني هستي ؟ گفتم باشه ديگه
لزومي نداره که اين قدر بريني به سر مترجم هاي مادر مرده که کارهاشون سوراخه...
Post a Comment