چند وقت پیش، فکر کنم دو هفته پیش، لینک مصاحبهی ابوتراب خسرویرو با روزنامه فرهنگ آشتی گذاشتم و گفتم که بعدا در موردش باید یه چیزایی بنویسم، چون از همون اول بلافاصله نظرمو جلب کرد، نه به خاطر این که مصاحبهی درخشانیه، به خاطر چیز دیگه که الان توضیح میدم. به نظرم خیلی غمانگیز اومد و نومیدکننده، یه جورایی باعث شد کلا از این که یه زمانی رمان ایرانی تو دنیا سری تو سرها درآره قطع امید کنم، حداقل تا پنجاه سال دیگه! البته این نومیدی من فقط کار این مصاحبه نیست که اگر بود حداقل میشد گفت مصاحبهی تاثیرگذاری بوده.
مدتهاست مث خیلیهای دیگه به این فکر میکنم که چرا رمان ایرانی یا اصلا داستان ایرانی عین رمانهای مثلا آفریقایی یا آسیایی جهانی نمیشه، و جالب اینه که هدف از این مصاحبه هم یه جورایی اینه که به این سوال جواب بده. ابوتراب خسروی اصلا از پس جواب دادن به این سوال برنمیاد، اما بدون این که خودش بخواد غیرمستقیم بهش جواب میده.
نمیدونم این مصاحبه چه بازتابی تو ایران داشته، چیزی رو اینترنت ندیدم، نمیدونم من پیدا نکردم یا کسی این مصاحبهرو ندید که حتما دیدن، یا کسی فکر نکرده باید جواب بده به این حرفا، یا شاید هم باز تعارف و عوامفریبی و رودرواسی و خایهمالی باعث شده که همه خفهخون بگیرن و حرفاشونو پشت پرده و تو جمعهای خودمونی بزنن که مبادا به کسی بربخوره.
مصاحبه قراره دربارهی ادبیات باشه و جوایز ادبی تو جهان، اما دربارهی هیچی نیست جز آقای نویسنده، ابوتراب خسروی، که آثار خودشو همتراز آثاری میدونه که جوایز ادبی جهانی گرفتن. مصاحبهرو خوندم و در سطر به سطرش جز خودشیفتگی و خودستایی و عقده ندیدم.
آقای خسروی، قبول دارم که تو ایران باندبازی و تنگنظری و عوامفریبی هست و اینها به علاوهی بیتوجهی به نویسندهها چه از طرف خودشون به خودشون و چه از طرف دولت و مسئولا و کوفت و زهرمار دیگه بهشون باعث شده که این طوری عقدهای بشین که هر جا باهاتون مصاحبه میکنه اول از همه باید کلی به خودتون حال بدین و بهبه و چهچه کنین و تا میاین به موضوعات مهمتر برسین وقت تموم شده یا نوار تموم شده یا مصاحبهگر خوابش گرفته یا شما خسته شدین دیگه حال حرف زدن ندارین.
میگی نوبل ادبیات اهداف صرفا ادبی نداره، درست، اینو نمیتونیم به قطع و یقین بگیم و ثابت کنیم، ولی فکر کنم همهمون میتونیم حدس بزنیم که بله، عواملی مثل سیاستبازی و کثافتکاریهای این طوری هم توش دخیله، مخصوصا در ده سالهی گذشته. اما با این حرف چیرو میخوای ثابت کنی؟ که به قول خودت «اغلب نوبلبگیرهای ادبی شهرت زیادی ندارن» یا «اگر لیست نوبلبگیرها را نگاه کنی میبینی بیشتر متوسط هستند»؟ لیست کسایی که نوبل ادبیات گرفتن الان دم دست منه. لیسترو نگاه میکنم و از خودم میپرسم که آقای نویسندهی ما خوب میدونه که کیا حقشون بوده و نوبل نگرفتن، ولی آیا این آقای نویسنده اینرو هم میدونه که کیا این جایزهرو گرفتن؟
آستوریاس، کاواباتا، بکت، سولژنیتسین، نرودا، بلو، سینگر، میلوس، مارکز، گوردیمر، موریسن و... اینا فقط چندتاشونن، حوصله ندارم بقیهرو اینجا ردیف کنم و فکر نمیکنم لازم باشه ثابت کنم که اینا متوسط نیستن یا این که خیلی هم شهرت دارن. از دههی نود هم اینورتر نیومدم، چون شما حتما برندههای ده، پونزده سال اخیرو قبول نداری و از شما چه پنهون فکر میکنم اصلا نمیشناسیشون که قبول داشته باشی یا نداشته باشی. آقای نویسندهی ما حتا حاضر نیست اسم اورهان پاموکرو بیاره، نه یک بار، بلکه دو بار با تکبر و تبختر ازش به عنوان «این نویسندهی ترک» یاد میکنه! این به نظر من نشونهی همون تنگنظریه که ازش شکایت داری. هیچ کدوم از این نویسندهها و نویسندههای بزرگ دیگه منو به این فکر ننداختن که چه آدمای حقیری هستن، ولی آقای نویسندهی ما تو یه مصاحبهی زپرتی این کارو کرد که این هم برای خودش هنریه!
ابوتراب خسروی میگه آثارش همتراز آثاریه که جوایز بزرگ جهانی گرفتن یا میگیرن یا احتمالا قراره بگیرن(!)، اما به جای این که برای این ادعا که کون خرو پاره میکنه دلیل بیاره، باز گریز میزنه به صحرای کربلا که ایهالناس من قاعدهی بازیرو بلد نیستم و جزء هیچ باند و دستهای نیستم.
ابوتراب خسروی میگه در حیطهی داستان کوتاه گنجینهای از آثار فوقالعاده داریم، ولی کاش مثال میزد که بعد از هدایت و گلشیری و گلستان خدابیامرز و چندتا داستان گلی ترقی و تک و توک داستان دیگه از چندتا نویسندهی دیگه کی اثر «فوقالعاده»ای نوشته. و صادقانه بگم که فکر نمیکنم در صد، صدوپنجاه سال گذشته جز شاملو و هدایت شاعر یا نویسندهای تو ایران به دنیا اومده باشه که شایستهی جهانی شدن باشه.
همیشه فکر کردم برای این که نویسندهی بزرگی باشی باید لاجرم انسان بزرگی باشی، از دریچهای فراخ به دنیا و پیرامونت نگاه کنی، از عقده و زبونی و حقارت نباید تو وجودت اثری باشه. نه، نمیشه کسی عقده نداشته باشه، نمیشه کسی از ستایش شدن بدش بیاد، نمیشه کسی خودستایی نکنه، ولی نویسندهی بزرگ چشمش به عقدهها و ضعفهاش بازه، در عین لذت بردن از ستایش میتونه پارو فراتر بذاره و همه کس و همه چیزو به سخره بگیره، از جمله خودش و ضعفهاشو.
نویسندهی بزرگ پیش از هر چیز کرم نوشتن داره، برای دل خودش مینویسه، ولی در عین حال به خاطر اشرافی که به هستی خودش به عنوان انسان پیدا میکنه بدون این که تصمیم بگیره برای دل دیگرون هم مینویسه، درد و رنج و عشق و سرمستی اونارو ترسیم میکنه، این طوری جهانی میشه. من باورم نمیشه کافکا وقتی شروع به نوشتن کرد و در تمام سالهایی که به این کار ادامه داد به این فکر کرده باشه که داره برای دیگرون مینویسه که در موردش قضاوت کنن یا بهش جایزه بدن. کافکا مینوشت چون اگه نمینوشت میمرد، یه لحظه هم نمیتونست زندگیشو ادامه بده.
دیوید فاستر والاس آمریکایی سه، چهار ماه پیش خودکشی کرد. وقتی مرد چهل و شیش سال بیشتر نداشت، ولی فقط تو یه سخنرانیش، از کتاباش حرفی نمیزنم، که واسه یه عده دانشجو کرده و ترجمهی چکیدهشو حتما بهزودی اینجا میذارم نشون میده که چنان شناختی از طبیعت بشر و زیر و بالاش داره که آدم دهنش باز میمونه، انگار نه چهل و شیش سال، که صد و پنجاه سال عمر کرده.
من در خسروی و دولتآبادی و مندنیپور و بقیه نشونی از این چیزا نمیبینم.
حرفی نیست که توانایی فراتر رفتن از دایرهی تنگ زندگی حقیرمون به خیلی عوامل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم بستگی داره، و «گاو نر میخواهد و مرد کهن»، اما غیرممکن نیست، شاملو و هدایت این کارو کردن
مدتهاست مث خیلیهای دیگه به این فکر میکنم که چرا رمان ایرانی یا اصلا داستان ایرانی عین رمانهای مثلا آفریقایی یا آسیایی جهانی نمیشه، و جالب اینه که هدف از این مصاحبه هم یه جورایی اینه که به این سوال جواب بده. ابوتراب خسروی اصلا از پس جواب دادن به این سوال برنمیاد، اما بدون این که خودش بخواد غیرمستقیم بهش جواب میده.
نمیدونم این مصاحبه چه بازتابی تو ایران داشته، چیزی رو اینترنت ندیدم، نمیدونم من پیدا نکردم یا کسی این مصاحبهرو ندید که حتما دیدن، یا کسی فکر نکرده باید جواب بده به این حرفا، یا شاید هم باز تعارف و عوامفریبی و رودرواسی و خایهمالی باعث شده که همه خفهخون بگیرن و حرفاشونو پشت پرده و تو جمعهای خودمونی بزنن که مبادا به کسی بربخوره.
مصاحبه قراره دربارهی ادبیات باشه و جوایز ادبی تو جهان، اما دربارهی هیچی نیست جز آقای نویسنده، ابوتراب خسروی، که آثار خودشو همتراز آثاری میدونه که جوایز ادبی جهانی گرفتن. مصاحبهرو خوندم و در سطر به سطرش جز خودشیفتگی و خودستایی و عقده ندیدم.
آقای خسروی، قبول دارم که تو ایران باندبازی و تنگنظری و عوامفریبی هست و اینها به علاوهی بیتوجهی به نویسندهها چه از طرف خودشون به خودشون و چه از طرف دولت و مسئولا و کوفت و زهرمار دیگه بهشون باعث شده که این طوری عقدهای بشین که هر جا باهاتون مصاحبه میکنه اول از همه باید کلی به خودتون حال بدین و بهبه و چهچه کنین و تا میاین به موضوعات مهمتر برسین وقت تموم شده یا نوار تموم شده یا مصاحبهگر خوابش گرفته یا شما خسته شدین دیگه حال حرف زدن ندارین.
میگی نوبل ادبیات اهداف صرفا ادبی نداره، درست، اینو نمیتونیم به قطع و یقین بگیم و ثابت کنیم، ولی فکر کنم همهمون میتونیم حدس بزنیم که بله، عواملی مثل سیاستبازی و کثافتکاریهای این طوری هم توش دخیله، مخصوصا در ده سالهی گذشته. اما با این حرف چیرو میخوای ثابت کنی؟ که به قول خودت «اغلب نوبلبگیرهای ادبی شهرت زیادی ندارن» یا «اگر لیست نوبلبگیرها را نگاه کنی میبینی بیشتر متوسط هستند»؟ لیست کسایی که نوبل ادبیات گرفتن الان دم دست منه. لیسترو نگاه میکنم و از خودم میپرسم که آقای نویسندهی ما خوب میدونه که کیا حقشون بوده و نوبل نگرفتن، ولی آیا این آقای نویسنده اینرو هم میدونه که کیا این جایزهرو گرفتن؟
آستوریاس، کاواباتا، بکت، سولژنیتسین، نرودا، بلو، سینگر، میلوس، مارکز، گوردیمر، موریسن و... اینا فقط چندتاشونن، حوصله ندارم بقیهرو اینجا ردیف کنم و فکر نمیکنم لازم باشه ثابت کنم که اینا متوسط نیستن یا این که خیلی هم شهرت دارن. از دههی نود هم اینورتر نیومدم، چون شما حتما برندههای ده، پونزده سال اخیرو قبول نداری و از شما چه پنهون فکر میکنم اصلا نمیشناسیشون که قبول داشته باشی یا نداشته باشی. آقای نویسندهی ما حتا حاضر نیست اسم اورهان پاموکرو بیاره، نه یک بار، بلکه دو بار با تکبر و تبختر ازش به عنوان «این نویسندهی ترک» یاد میکنه! این به نظر من نشونهی همون تنگنظریه که ازش شکایت داری. هیچ کدوم از این نویسندهها و نویسندههای بزرگ دیگه منو به این فکر ننداختن که چه آدمای حقیری هستن، ولی آقای نویسندهی ما تو یه مصاحبهی زپرتی این کارو کرد که این هم برای خودش هنریه!
ابوتراب خسروی میگه آثارش همتراز آثاریه که جوایز بزرگ جهانی گرفتن یا میگیرن یا احتمالا قراره بگیرن(!)، اما به جای این که برای این ادعا که کون خرو پاره میکنه دلیل بیاره، باز گریز میزنه به صحرای کربلا که ایهالناس من قاعدهی بازیرو بلد نیستم و جزء هیچ باند و دستهای نیستم.
ابوتراب خسروی میگه در حیطهی داستان کوتاه گنجینهای از آثار فوقالعاده داریم، ولی کاش مثال میزد که بعد از هدایت و گلشیری و گلستان خدابیامرز و چندتا داستان گلی ترقی و تک و توک داستان دیگه از چندتا نویسندهی دیگه کی اثر «فوقالعاده»ای نوشته. و صادقانه بگم که فکر نمیکنم در صد، صدوپنجاه سال گذشته جز شاملو و هدایت شاعر یا نویسندهای تو ایران به دنیا اومده باشه که شایستهی جهانی شدن باشه.
همیشه فکر کردم برای این که نویسندهی بزرگی باشی باید لاجرم انسان بزرگی باشی، از دریچهای فراخ به دنیا و پیرامونت نگاه کنی، از عقده و زبونی و حقارت نباید تو وجودت اثری باشه. نه، نمیشه کسی عقده نداشته باشه، نمیشه کسی از ستایش شدن بدش بیاد، نمیشه کسی خودستایی نکنه، ولی نویسندهی بزرگ چشمش به عقدهها و ضعفهاش بازه، در عین لذت بردن از ستایش میتونه پارو فراتر بذاره و همه کس و همه چیزو به سخره بگیره، از جمله خودش و ضعفهاشو.
نویسندهی بزرگ پیش از هر چیز کرم نوشتن داره، برای دل خودش مینویسه، ولی در عین حال به خاطر اشرافی که به هستی خودش به عنوان انسان پیدا میکنه بدون این که تصمیم بگیره برای دل دیگرون هم مینویسه، درد و رنج و عشق و سرمستی اونارو ترسیم میکنه، این طوری جهانی میشه. من باورم نمیشه کافکا وقتی شروع به نوشتن کرد و در تمام سالهایی که به این کار ادامه داد به این فکر کرده باشه که داره برای دیگرون مینویسه که در موردش قضاوت کنن یا بهش جایزه بدن. کافکا مینوشت چون اگه نمینوشت میمرد، یه لحظه هم نمیتونست زندگیشو ادامه بده.
دیوید فاستر والاس آمریکایی سه، چهار ماه پیش خودکشی کرد. وقتی مرد چهل و شیش سال بیشتر نداشت، ولی فقط تو یه سخنرانیش، از کتاباش حرفی نمیزنم، که واسه یه عده دانشجو کرده و ترجمهی چکیدهشو حتما بهزودی اینجا میذارم نشون میده که چنان شناختی از طبیعت بشر و زیر و بالاش داره که آدم دهنش باز میمونه، انگار نه چهل و شیش سال، که صد و پنجاه سال عمر کرده.
من در خسروی و دولتآبادی و مندنیپور و بقیه نشونی از این چیزا نمیبینم.
حرفی نیست که توانایی فراتر رفتن از دایرهی تنگ زندگی حقیرمون به خیلی عوامل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم بستگی داره، و «گاو نر میخواهد و مرد کهن»، اما غیرممکن نیست، شاملو و هدایت این کارو کردن
1 comment:
دمت گرم که تمیز گفتی
Post a Comment