این اسم یه کتاب خیلی مفرحه با عنوان فرعی «بوش در جنگ (با زبان انگلیسی)» نوشتهی جیکوب وایزبرگ که ادیتور مجلهی اینترنتی عالی «اسلیت» بوده. کتاب پره از گافها و اشتباهات زبانی جورج بوش. به عنوان کتاب بالینی عالیه، محاله بخونیش و از خنده رودهبر نشی. طرف هشت سال مهمترین شغل دنیا دستش بود و حتا حرف زدن بلد نیست. اینجا میتونین کلی کلیپ از شاهکارای آقارو ببینین.
یه زمانی، قبل از رییس جمهور شدن احمدینژاد، که بوش تازه واسه بار دوم شده بود رییس جمهور، دوستای آمریکایی یا ایرانیایرو که تو آمریکا زندگی میکردن دیوونه کرده بودم، کلی مسخرهشون میکردم، میگفتم آخه چه طور میشه که یه ملتی این ابلهو انتخاب کنه، اونم دو بار. کات. احمدینژاد شد رییس جمهور ایران. لازم به گفتن نیست که دیگه خفه شدم. از اون روز به بعد دیگه حواسم بود که این دوستامو مسخره نکنم و اونا هم کلی آقایی کردن و مسخرهم نکردن یا اصلا به فکرشون نرسید که به روم بیارن که ما خودمون هم همچین گهی خوردیم.
داشتم فکر میکردم کتاب که نمیشه، ولی چه خوب میشه یه نفر یه وبلاگ این طوری واسه احمدینژاد درست کنه تا ریاستش حداقل یه فایدهای داشته باشه، ازش یه کتاب بالینی دربیاد واسه تفریح و خنده تا آدم یه خرده مشکلاتش یادش بره. اسم وبلاگرو هم میشه به پیروی از برادران ایرنا و باقی اراذل و اوباش گذاشت «ادبیات احمدینژادی».
چی شد یاد این داستان افتادم؟ داشتم خبر خبرگزاری فارسرو از ششمین مجمع استادان زبان فارسی میخوندم. استاد استادان هم چون کار مهمتری نداره اونجا بوده. میفرماید: «شهریار به تأسی از ردیف و قافیه سرودههای زیبایی ساخته است.» خدا شاهده عمق و معنای این جمله از صبح تا حالا بیچارهم کرده، زندگیم از اینرو به اونرو شده.
تازه این کوچکترین شاهکارشه، کم نشنیدیم از این چیزا و خوبیش اینه که این چیزا ثبت شده، تو اینترنت میشه راحت پیداشون کرد، فقط یه نفرو میخواد وقت بذاره، جمعشون کنه.
یه جملهی دیگه هم گفته که هنوز دارم هضمش میکنم، هنوز نفهمیدم یعنی چی، ولی سعی میکنم بفهمم، مهمه، از قیافهش معلومه مهمه، من نمیفهمم، یه چیزی تو مایههای «فینیگانز ویک» جویسه. میفرماید: «بالاترین تراوشات علمی از زبانی است که با آن عشق تراوش میشود.»
اما اوج این مجمع پیام رحیم مشاییه، کم پیش میاد آدم به همچین نمونهی درخشانی از ربط دادن گوز به شقیقه بربخوره. میگه: «تنها پناهگاه انسان سرگشته زبان فارسی است که جایگاه عدالتخواهی و معنویت است.»
ببین عمرمو چه جوری دارم به گا میدم، نصفهشب نشستم کسشرای این ابلههارو مرور میکنم
یه زمانی، قبل از رییس جمهور شدن احمدینژاد، که بوش تازه واسه بار دوم شده بود رییس جمهور، دوستای آمریکایی یا ایرانیایرو که تو آمریکا زندگی میکردن دیوونه کرده بودم، کلی مسخرهشون میکردم، میگفتم آخه چه طور میشه که یه ملتی این ابلهو انتخاب کنه، اونم دو بار. کات. احمدینژاد شد رییس جمهور ایران. لازم به گفتن نیست که دیگه خفه شدم. از اون روز به بعد دیگه حواسم بود که این دوستامو مسخره نکنم و اونا هم کلی آقایی کردن و مسخرهم نکردن یا اصلا به فکرشون نرسید که به روم بیارن که ما خودمون هم همچین گهی خوردیم.
داشتم فکر میکردم کتاب که نمیشه، ولی چه خوب میشه یه نفر یه وبلاگ این طوری واسه احمدینژاد درست کنه تا ریاستش حداقل یه فایدهای داشته باشه، ازش یه کتاب بالینی دربیاد واسه تفریح و خنده تا آدم یه خرده مشکلاتش یادش بره. اسم وبلاگرو هم میشه به پیروی از برادران ایرنا و باقی اراذل و اوباش گذاشت «ادبیات احمدینژادی».
چی شد یاد این داستان افتادم؟ داشتم خبر خبرگزاری فارسرو از ششمین مجمع استادان زبان فارسی میخوندم. استاد استادان هم چون کار مهمتری نداره اونجا بوده. میفرماید: «شهریار به تأسی از ردیف و قافیه سرودههای زیبایی ساخته است.» خدا شاهده عمق و معنای این جمله از صبح تا حالا بیچارهم کرده، زندگیم از اینرو به اونرو شده.
تازه این کوچکترین شاهکارشه، کم نشنیدیم از این چیزا و خوبیش اینه که این چیزا ثبت شده، تو اینترنت میشه راحت پیداشون کرد، فقط یه نفرو میخواد وقت بذاره، جمعشون کنه.
یه جملهی دیگه هم گفته که هنوز دارم هضمش میکنم، هنوز نفهمیدم یعنی چی، ولی سعی میکنم بفهمم، مهمه، از قیافهش معلومه مهمه، من نمیفهمم، یه چیزی تو مایههای «فینیگانز ویک» جویسه. میفرماید: «بالاترین تراوشات علمی از زبانی است که با آن عشق تراوش میشود.»
اما اوج این مجمع پیام رحیم مشاییه، کم پیش میاد آدم به همچین نمونهی درخشانی از ربط دادن گوز به شقیقه بربخوره. میگه: «تنها پناهگاه انسان سرگشته زبان فارسی است که جایگاه عدالتخواهی و معنویت است.»
ببین عمرمو چه جوری دارم به گا میدم، نصفهشب نشستم کسشرای این ابلههارو مرور میکنم
No comments:
Post a Comment